Horshi - روش های کشتی

Anonim

آشنایی من با مهار ها در دهه 90 شروع شد. من یک کلبه به پدر و مادر من ساخته شده از دو غیر قابل درک به من هنوز واگن ها. هر cataphots حضور داشت، اما اندازه حداقل عجیب بود.

بنابراین یک روز زیر تر و تمیز، جایی که ابزار باغ نگه داشته شد، راه می رفت. پدرم فقط آن را دوست داشت: هر بار که از تمرکز هوشیاری از یک رکورد یک رقیب ربوده شد): چه، از آن لذت ببرید!؟

با این حال، مادر و خواهرش لبخند نزند. برای همه توضیحات Bati، مادرش به او به عنوان Indira Gandhi در Shura Balaganova نگاه کرد.

به طور خلاصه، همسایه یک ماسک گاز داشت. نه با یک شلنگ با واشر Katya من به خاک رس در سطل تحمیل شد. یک لباس قدیمی از چرم داشت. شات من روسری - گردن و مچ دست. تصمیم گرفتم که شکاف را بچرخانم، از جایی که هورنتس از آن پرواز می کند. باتیا کمی وظیفه داشت. با جارو

به طور کلی - و من 10 سال داشتم - من یک فضانورد احساس کردم. اما نه طولانی هنگامی که سعی می کنید از خط اسب اصلی صعود کنید، آنها مجروح می شوند. صعود زیر روسری و روسری. موجودات قدرتمند

به هر حال، زباله هایی که فرد از سه نیش از sherces می میرد، کمتر از 30 سالگی را دریافت می کنم. در مچ دست و گردن، آنها می دانند، خزندگان، جایی که نیش می زنند.

با فریاد، من به خفاش فرار کردم. برای من و swarm پرواز کرد. من به حمام می روم، و او با جارو من است. و در اینجا نیز یک جمعیت از اتوبوس و ساعت های کشور وجود دارد، به عنوان یک مرد با جارو از کوتوله در باران از ماسک چرمی و گاز استفاده می شود. به هر حال، اینها 90s و غرب بلاروس بودند. و هیجان در اطراف چرنوبیل در هوا بود.

نه همه این را درک نمی کنند و چگونه، اما من از مهار ها خلاص شدم. آنها جمعیت را گسترش دادند. درست است، در نهایت، من آگاهی را از دست دادم. مدت ها پس از آن در شهر شایعات مختلف رفت.

سپس بزرگ شدم، پدرم فوت کرد. و اکنون توابع بزرگسالان را انجام می دهم. خانه ساخته شده است. همسر، عزیزم و در بنیاد ما دوباره این بدبختی ها آغاز شد. من در اینترنت خواندم: Dichlofos. اما خوردن، رفقای، dichloropos فقط آنها را تحریک می کند.

من دوباره به یاد می آورم، یک داستان از دوران کودکی.

هنگامی که سوسک ها در خانه های شوروی زندگی می کردند - آنها چیزی برای نوشیدن داشتند. و این یک مشکل بود! تا کنون هیچ پدر و مادر در خانه وجود نداشت، من یک دمپایی از مقوا ساختم، یک قطعه جامد گوگرد را روی صفحه آهن بر روی صفحه آهن قرار دادم. تبدیل به فن جریان هوا گوگرد خاموش نشد، بو یک دمپر مقوا بود. خود را در اتاق خود تکان داد، فضای پایین بین درب و کف پتو را تکان داد. من نشسته ام و فکر می کنم چیزی را فراموش کرده ام. موش من یک موش برای حل و فصل رایگان دارم! من نگاه می کنم - کسی از طرف پتو دور می شود. باز شده - موش پیچ خورده شکسته شده است و سر به پای پیانو سقوط می کند. فقیر.

سپس تماس زنگ زد. تلفن در اتاق من بود معلوم شد که تمام همسایگان من در حال حاضر در پله ها هستند. با هیچ چیز نفس بکشید من هوا را به ریه ها بردم، درب را باز کردم - و چیزی برای نفس کشیدن در راه پله ها نداشتم.

او همه چیز را درگذشت: گل، سوسک، Provittshots در گلدان گل. همه چيز! اوه، برای مدت طولانی آن را به یاد داشته باشید.

SO - Shershni آغاز شده در بنیاد من. پل من تاخیر دارم در بنیاد - سوراخ. Vaporudav متوجه شد که این موجودات به سوراخ های فانتزی پایه پرواز می کنند. در زیرزمینی بدون علت، من این سوراخ ها را مخلوط کردم و گرفتم. و شادی کرد

و در طبقه توالت، من Dodel نبودم. یک پیام با ماشه وجود داشت. و همسر به توالت رفت. من نمی دانم چه چیزی به طرز معجزه آسایی هیچ یک از صدها این موجودات هرگز آن را نسیدند. اما آدرنالین او دریافت کرد.

تصمیم به مبارزه با روش قدیمی بود. سوزاندن گوگرد - پمپ در زیرزمینی. هسشی پراکنده شد اما این را می توان از آنها دیده می شود وجود دارد برخی از نوع ملکه "مرکل"، که درگذشت. و آنها دیگر برگشتند

دیویک، من با کودک در Gazebo نشسته ام و این موجودی وزوز به نظر می رسد.

می توان دید که چیزی در اتاق زیر شیروانی من به نظر می رسد. و طولانی آن را به من آمد - Scout. به دنبال جایی که مرکل پر جمعیت است. و فرزند من و من بدمینتون را بازی کردم من راکت را گرفتم و چطور می توانم فریاد بزنم. شما چی فکر میکنید؟ او از راکت پرواز کرد و من را در شانه گرفت. تنظیم من از دست دادم، اما مسابقه برنده شد. من توانستم موشک را به چمن فشار دهم. پسر گفته است:

- Svyatoslav را ببینید، این یک پرواز بزرگ راه راه است. این موجودات باید کشته شوند. و کتک زدن را خرد کرد.

Horshi - روش های کشتی

منبع

ادامه مطلب