چگونه آپارتمان را به سرم منتقل کردم ...

Anonim

در اوایل دهه 2000، او در حال دستیابی به یک آپارتمان کوچک در منطقه خواب کراسنودار بود. مربع کوچک، تعمیر من مشهور خوب برای انجام برای فرستنده های آپارتمانی. دیوارها را با امولسیون آب رنگ کرد، لوله کشی را جایگزین کرد، پنجره ها را قرار داد و درب جدید است. تنها یک تخت، یک میز و چند صندلی را مبله کرده است.

چگونه من آپارتمان را برای سر تاریخ خود گذراندم، داستان، من اجاره کردم

من فکر کردم که حتی اگر ما چیزی را خراب کنیم، خیلی ترسناک نبود - همه چیز برای ماه دخیل نیست. من تصمیم گرفتم که برای پولی که به ماهانه می رسیم، به منظور کنترل وضعیت املاک و مستغلات.

من آپارتمان یک خانواده جوان را گذراندم: پدر، مادر (هر دو به مدت 23 سال آن) و یک کودک قفسه سینه.

چهار ماه اول به طور معمول پرداخت شد. و سپس شروع شد: بیایید یک هفته برویم، چون Z.P. کشف، بیایید از طریق یک هفته دیگر برویم به طور خلاصه، پرداخت را به مدت دو ماه به تأخیر انداخت. و هیچ پولی به عنوان آن نبود.

من آمده ام - یک زن را با یک کودک در آغوش خود باز می کند. او دستان خود را گسترش داد، آنها می گویند چند روز شوهرش را نمی بیند. لوله نمی گیرد من به آپارتمان رفتم من نگاه کردم - هیچ جا. تلفن رئیس خانواده سخت نیست، اگر چه بوق رفتن. هیچ چیز برای انجام این کار وجود ندارد - من به خانه رفتم (خوب، همان زن را با یک کودک به خیابان رانندگی نمی کنم).

سپس تمام روز در ماشین در مقابل ورودی صرف شد.

من نشسته ام و فکر می کنم: "من می گیرم، خراب می کنم". من تا شب قول دادم او منتظر بود در حال حاضر جمع شده به رفتن به خانه چگونه این ناپدید شدن من را صدا می کند.

- سلام.

شما کجا هستید، چنین فردی لعنتی (مات جایگزین شده است).

- این یک پژوهشگر ارشد مانند چیزی است ...

معلوم شد که آنها مرا به ایستگاه پلیس نامیده اند، زیرا من آخرین مرده را نام بردم. آنها این مرد را کشتند و من منتظر تمام روز خود در نزدیکی ورودی بودم، لعنت کردم.

در حالی که ماهیت، بله، من در شاخه های پلیس کشیدم، حتی در مرگی شما ساکت بود. سپس دوباره دو بار به نوعی محقق، که از همان چیزی پرسید. همانطور که بعدا معلوم شد، مردی به مواد مخدر متصل شد و شروع به هدایت کرد، و از آنجا که اموال یا پس انداز نداشت، آنها با چنین بدهکار به پایان نرسیدند.

و همان شب دیوانه زن، زن تماس می گیرد، که شوهرش کشته شده و از من می خواهد، همانطور که بعضی از بچه ها به او شکسته شدند. من به پلیس می روم من وارد لباس شدم، با یک زن مصاحبه کردم و در 10 دقیقه من بوییدم. زن گریه می کند - از من می خواهد که صرف کند. هیچ چیز برای انجام دادن وجود ندارد - در شب باقی مانده است. معلوم شد که یک زن کافی است. او یک کودک را به خواب گذاشت، و من به فروشگاه برای محصولات رفتم. من چای نیمه شب را نشستم، چون نمی خواستم بخوابم، و نمی توانستم. روز بعد، بعد از کار به او آمد. سپس او یک زن را با یک کودک در آپارتمان خود گرفت. با این شب دیوانه به مدت 13 سال گذشت. این همان چیزی است که من شروع به ملاقات با همسر من کردم. اگر چه چه باید بکنید؟ من یک زن را به خودم گرفتم و این است. در حال حاضر ما 5 کودک داریم (او چهار تا از من تولد داد).

و نه ... من دیگر از آپارتمان دست نیستم. بخشی از پول سرمایه گذاری شده در کسب و کار، و تا حدی در سپرده در بانک قرار داده است.

منبع

ادامه مطلب