"من زنده شدم تا یک شگفت انگیز ایجاد کنم"

Anonim

کارت یخ Amurchanina ناشنوایان کل کشور را داشت!

"من زنده شدم تا یک شگفت انگیز ایجاد کنم"

برای هیچ زمانی که آنها سعی در رسیدن به روزنامه نگاران داشتند، و باز نشد. والری Melnikov ناشنوا. در سکوت مطلق، او بیش از 20 سال زندگی می کند. بازنشسته ما را نمی شنود، اما قادر به رسیدن به قلب صدها نفر از مردم با تبریک سال نو او بود. هر زمستان زیر روستای مارکوو بر روی الگوی یخ ظاهر می شود. یک نقاشی غول پیکر از برف به سرعت پراکنده شده توسط عکس ها در سراسر منطقه امور، مانند یک کارت پستال. و پدر و مادر والری، او خود را بدون دانستن، شهرت هنرمند فوق العاده، و با او - معنی زندگی یافت.

دو زندگی

بر روی پل از طریق رودخانه هموتین، همیشه یک حرکت از هر لیکحچ وجود دارد. به عنوان اگر راننده عجله داشته باشد، متوقف شود و به پنجره بچسبد، ریختن. بر روی یخ زدگی - ماهی اسکی ماهی با اندازه واقعی. میانگین الگوهای بدون عارضه، به عنوان یک مورچه، سانتا والری سر و صدا خواهد کرد. آن را سرد به تماشای آن: ابرو زخمی، دستکش در برف. یک فرد غم انگیز، گرم، به عنوان یک بازنشسته در شورای روستا، به طور ناگهانی تغییر می کند زمانی که او را در لب خواند: "چقدر زیبا!" بسیاری از تعجب در زندگی او بد است، او به طبقه اعتقاد دارد و بلافاصله شما را به مهمانان خارجی دعوت می کند. گفتگو ما غیر معمول بود. پدربزرگ سوالات را از ورق خواندند و من گوش دادم. به شما بازنویسی

همانطور که والری Konstantinovich خود را می گوید، دو زندگی او در سن او سقوط کرد. تقریبا شش ماه، او یک فرد عادی بود، همانند همه: دانشکده فنی، ارتش، کار.

- در ابتدا او در اعلام CHP کار کرد، به سمت بخش پیکربندی، در سراسر اتحادیه خسته شد! سپس 10 سال در لبنیات. سپس ماشین را خریدم، محموله را شروع کردم. او به یاد می آورد حتی فروشگاه کوچک خود را باز کرد.

در 96 والری Melnikov آمد به بازدید از مادر به روستای مارکوو، کمک به خانه کار، و مننژیت را برداشت. سپس تقریبا بلافاصله از حمله قلبی جان سالم به در برد. "ده روز در کما بود. در روز 28 آوریل، او در 9 ماه مه آگاهی را از دست داد، همانطور که او اکنون به یاد می آورد: خواسته است رادیو را روشن کند، اما صدا را نمی شنود. سپس او 47 سال داشت. از آن به بعد، مهم نیست که چگونه او در پزشکان جنگید و کسل کننده بود، سکوت قطع نشد.

"این زندگی به پایان رسید، یک تازه شروع شد،" خود بازنشسته تبدیل می شود.

کسب و کار کوچک غیر فعال در شنوایی سقوط کرد. "من رها نکردم او گفت: "نزدیک فروشگاه بخش، من کفش را تمیز می کنم، اما هنوز هم کسب می کنم!" والری Melnikov آه. در اواخر دهه 90، او به عنوان او می توانست در پایتخت امور نگه داشته شود. "درگیر فلز، من بطری را گذراندم. "یک بار در شب من تقریبا کشته شدم ..." - زندگی خود را با زندگی بازنشسته به یاد می آورد. در سال 2004، مامان فوت کرد. والری Konstantinovich به آپارتمان روستایی خود نقل مکان کرد.

- در ابتدا، آن را شروع به چاپ - هنوز هم بزرگ بود برای تکان دادن من. ممکن بود شکستن، اما من زنده ام. من نمی توانم توضیح دهم که چگونه، - داستان خود را ادامه می دهد والری Melnikov.

او شروع به زندگی به عنوان سلین معمولی کرد. باغ تابستانی، اقتصاد، ماهیگیری. "من حتی 4-5 خوک نگه داشته شدم،" بازنشسته به یاد می آورد.

از دیوارها در خانه اش تنهایی وجود دارد. "آیا شما بستگان دارید؟" - سانتا والری برای این سوال سکوت می کند.

- یکی - و این است. بدون نیاز به گفتن چیزی نیست پس درد می کند! - او در قلب نشان می دهد.

"من تنهایی را دوست ندارم گاهی اوقات حتی یک گرگ گرگ. اگر چه آنها می گویند که مردان گریه نمی کنند. این اشتباه گفته شده است. هر چیزی می تواند رخ دهد. من همیشه به این شرکت بوده ام، و تیم در کنار جاده نبود، راه اندازی بود. شرایط بسیار شکل گرفته است، "او به طور غیر منتظره روح را باز می کند. sedossels می داند: بازنشسته یک پسر دارد که با آن ارتباط برقرار نمی کند.

برای بیش از 20 سال، والری Melnikov در سکوت مطلق زندگی می کند. "ما ماهیگیری رفتیم دوست می گوید، و من بر روی لب هایم خواندم: "شما می دانید که پرندگان چطورند!" خیلی سخته. وقتی می خواهم بشنوم، بلافاصله این اندیشه را از خودم تعقیب می کنم، "بازنشستگان سهام.

والری Melnikov دیگر از سال زمانی که او برای اولین بار یک تصویر برفی نوشت. همانطور که به یاد آوردن شورای روستا، تبریک می گوییم حداقل پنج سال است. بر روی یخ بوم با برس های غیر معمول - یک بیل و یک جارو - هنرمند به ارمغان می آورد تصاویر و کتیبه: "سال نو مبارک!" برای ایجاد یک کارت پستال از یک بازنشسته طول می کشد یک ماه. و پس از او تمام زمستان، هر روز، آن را به پاک کردن الگوی ذکر شده در برف در طول blizzards.

- روزی که من نمی آیم، جارو را تمیز نمی کنم - برف عمل می کند در مورد یخ، و هیچ چیز دیده نمی شود. یا Goodwires ستایش می شود، "Valery Konstantinovich آزار دهنده است.

هنرمند را آسیب نبینید!

قبل از جدیدترین سال 2017، والری Melnikova مجروح شد. یک روز، Gerutina دختران درجه اول را آمد و بازنشسته در برف ضخیم شد. هنرمند در خانه بسته شد و یک هفته برای "قلم مو" نگرفت. این تصویر برف را به ارمغان می آورد، عموم را متوجه شد. روزنامه نگاران وارد مارکوو شدند. "همه ما به او رفتیم، عذرخواهی کرد. داوطلبان آمدند، ما یک مرد 50 ساله داشتیم و حتی آرایش هایی که به او آسیب رسانده بودند کمک کردند. ما تمام روز را با Scrapers و Brops از بین بردیم، تصویر را بازسازی کردیم، "به یاد می آورد رئیس اداره شورای روستای مارکوفسکی یوری Schmeilev.

- ما تمام کشور را رعایت کردیم. ما در همان روز در تلویزیون نشان داده شد، "رئیس شورای روستا لبخند می زند.

بازنشسته از مارکوف ستاره ای در شبکه های اجتماعی شد و ویدیو کارت یخ در اینترنت پخش شد. در روستای بومی، Gromfall Valery مدتهاست از اقتدار و احترام استفاده کرده است. و اگر ناگهان او به مردم نشان داده نمی شود - بلافاصله متوجه شوید. به تازگی، هنرمند مارکوف به مدت 4 روز ناپدید شد.

بلافاصله باعث شد. پلیس محلی تصویری از هنرمند را گشت می زند، اگر چه موجودی در رودخانه باقی مانده است، هیچ کس لمس نمی کند. و رئیس شورای روستا، بازگشت از طریق شب از طریق هموتین، از طریق ماشین به رودخانه فرود می آید.

- منجمد؟ زنده؟ - از مقام رسمی هنرمند عامیانه دعوت می کند و او را به خانه می فرستد.

در پاکت ارسال شکلات

بر روی دیوار در خانه اش، یک کولاژ از عکس های امورمان که خود را در برابر پس زمینه نقاشی نوشته شده توسط او ساخته شده بود - به عنوان یک هدیه به طور مستقیم به پل به ارمغان آورد. بازنشسته چندین کارت کاغذی را از افرادی که هرگز دیده نمیشوند، ذخیره می کند. غریبه ها از مهربانی و زیبایی تشکر می کنند، به تعطیلات تبریک می گوییم. پدر و مادر پدر و مادر صمیمانه می خندد، به یاد داشته باشید که چگونه یک روز او شکلات را در پاکت نامه ارسال کرد. "در اینجا یک نامه از Belogorsk آمد! چه چیزی در Belogorsk وجود دارد، هموتاینا می تواند دیده شود، چه؟! " - یک پدربزرگ یک کارت پستال را ترک می کند، نوشته شده توسط کلمات خوب است. او نمی داند کجا amurchants آدرس خود را می گیرند. احتمالا فقط به مارکوو ارسال می شود، و پست ها با مخاطب اشتباه نمی کنند - Grandfall Valeria هر کس همه چیز را می داند.

"من حدس می زنم که من زنده ماندند تا کاری زیبا انجام دهم ..." پیرمرد متفکر می گوید. - من نمی خواهم فکر کنم که من هیچ کس نیستم من می خواهم من مورد نیاز باشم و در غیر این صورت چرا زندگی می کنید؟

برای عکس خداحافظی، والری Konstantinovich برای تغییر لباس، لباس پوشیدن در یک ژاکت بهتر، به ما مربا و ترشی ها می پردازد.

- من همه چیز را انجام دادم! - او اشاره کرد و احتمالا، برای مدت زمان صلاح می گوید: "متشکرم" فقط آمد.

Grandfall Valery بیرون می آید تا ما را به ماشین برساند. او همچنان در جاده ها و موج پس از یک مهمان غیر منتظره و بسیار نادر ایستاده است. والری Konstantinovich دیگر برای اولین بار ملاقات نخواهد کرد. شما می توانید به هنرمند، ارسال یک کارت پستال در شورای روستای روستای مارکوو تبریک بگوید. هنرمند تصویب خواهد شد.

منبع

ادامه مطلب