من خوشحالم که مادربزرگ ما می دانست که چگونه مادربزرگ ما را در اتحاد جماهیر شوروی گره خورده است. و ما به ما آموختیم خاطرات بسیار لمس از دوست دختر من

Anonim

من به تازگی یک دوست نوشتم، بله چنین گرم و دست زدن به داستان حافظه مادربزرگش، در مورد سنت های بافندگی، که قبلا در روستاها گرفته شده بود، بسیار خواستار به اشتراک گذاشتن با شما بود:

"سپس مادر بزرگ من Katya فقط جوراب بافتنی.

جوراب پشمی جوراب های پشمی خوب، حمل گرما از دستان خود و گرم شدن در کوه های زمستانی کشویی. قبل از آن، او خود را مناسب برای چرخش پشم؛ اسپیندل به طور ناگهانی در دست های برهنه خود را تکان داد، پیچ خوردگی یک موضوع قوی بر اساس آن.

جوراب های زیادی، در کل خانواده، در کل خانواده، در همان فن آوری، اما نخ و سایه های او ایجاد شده است نه منحصر به فرد، اما جوراب پشمی منحصر به فرد. تا کنون، یک جفت سفید برای من - جوراب شیر انگور، "ترس"، به عنوان مادربزرگ گفت. رنگ ملایم و نرمی پشم پاهای من را به تقریبا سلطنتی لوکس فرو ریخت.

برای مردان، آنها به طور سنتی جوراب را از پشم رنگ تیره، برای دختران از سنین مختلف - پشم به عنوان پشم گرفته شد.

بعدها، هنگامی که پشم در مکان های مشکوک ترین (جوراب و پاشنه ها قرار گرفت، اجازه نده من به دوستداران الیاف طبیعی گوش ندهم) مادربزرگ بی رحمانه بخش را قطع می کند و بر روی قیچی ها تکیه می کند . پس از تنفس، جوراب ها یک زندگی جدید را به دست آوردند و یک Natrel در حال حاضر نوارهای باریک از سایه های طبیعی است.

گاهی اوقات اتفاق افتاد که در فرآیند بافندگی چاقو به طور غیر منتظره به پایان رسید و این جفت به سادگی نخ از سایه مورد نظر را نداشت. سپس مادربزرگ، زیبایی شناسی نامناسب را ذکر کرد، جوراب را با آنچه که در دست بود، تکمیل کرد. این رویکرد کمی کوچک بود، اما ظاهرا، مادربزرگ به آینده نگاه کرد، با توجه به بینش در مورد روند نامتقارن در فضا.

در موارد دیگر، مادربزرگ، بدون اینکه باعث ایجاد لوکووو شود، یک سوزن بزرگ، "کولی" را به دست آورد، لامپ های رشته ای رشته ای را گرفت و مقدسات مجرای را آغاز کرد. کانتور سوراخ تازه پخته شده ابتدا توسط خط نقطه نقطه نشان داده شد، و سپس لازم بود که برخی از موضوع "شطرنج" ایجاد شود. نیم ساعت کار و جوراب با Poppipes تازه آماده بود تا به ایمان و حقیقت خدمت کند. البته، در حال حاضر آن را به نظر می رسد کمی ساده لوحانه و مسخره، اما در آن زمان در شهر استانی از جوراب پشمی پرستش برای یک نادر بودن خاص و یک کارت کلاهبرداری هیچ کس فریاد زدند.

304.
Pekhorean "گوسفند" اجازه نخواهد داد که ما در مورد روستای، جوراب های مادربزرگ را فراموش کنیم :)

از حافظه، این خاطرات زمانی که من سعی کردم اولین جلوی من را تشویق کنم، حذف شدم. در مبهم مبهم، خاطرات قطعی هنوز زنده هستند، توصیه مادربزرگ که حلقه ها باید از همان طرف گرفته شوند تا بتوانند در ردیف خود عجله نکنند.

در برخی مواقع، برای خودم، تصمیم گرفتم که این صورت، و همراه با آنها و منافع با من به اندازه کافی و نشستن برای خلاقیت. این همه شروع شد، همه چیز ساده بود، با همان جوراب بافندگی، اما، با خواندن چند الگوهای الگوهای در کتاب بافندگی، من رنج می برد. نادیده گرفتن تراکم بافندگی، ردیف های باز کردن باز کردن آریان متراکم را جایگزین کردند؛ پس از آن، بوم با خوشحالی به دست آوردن ترویج، تغییر ناکید ضروری، پس از آن به شدت تحت تاثیر مهار های حساس ترین معقول فشرده شد. من به مدرسه خود را به مدرسه رسیدم و با افتخار در مقابل معلم قرار گرفتم. ما باید به معلم عاقل احترام بگذاریم که بال من را برای یک نوع کاملا آرام از خلقت به دست آورد، اما برعکس، پرواز مناسب و فانتزی بی نظیر تفکر من را به دست آورد.

مادربزرگ، که همچنین به مدت طولانی میوه های خلاقیت من را تحسین می کرد، با توجه به غم و اندوه که علاوه بر جوراب ها، او را در این زندگی ندیده بود. "

در اینجا چنین داستان فوق العاده ای است! در من، او تنها با موجی از خاطرات خود من در مورد درس های بافندگی مادربزرگ من، که در روستای Kuvandyk، در منطقه اورنبورگ زندگی می کرد، بیدار شد و تمام زندگی خود را پایین می آورد.

مادربزرگ شما چه چیزی را به یاد می آورید؟

ادامه مطلب